Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-04-30@18:20:49 GMT

شهید کاوه، متولد مشهد و فرزند کردستان

تاریخ انتشار: ۲۹ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۷۲۵۲۲۹

شهید کاوه، متولد مشهد و فرزند کردستان

به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، عصر روز گذشته، مراسم گرامیداشت سی و هفتمین سالگرد شهادت سردار سرلشکر پاسدار «محمود کاوه» فرمانده لشکر ویژه شهدا و شهدای عملیات کربلای ۲ با حضور خانواده شهید کاوه و مسئولان اجرایی استانی، لشکری و کشوری در گلزار شهدای بهشت رضا (ع) مشهد برگزار شد. در فاصله یک روز از مراسم گرامیداشت شهید کاوه و آغاز هفته دفاع مقدس، به مرور بخش هایی  از زندگی و خاطرات پیرامون او پرداختیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آخرین خاطره از فرمانده ای که پیشاپیش نیروهایش به دل خطر زد

 

محمود کاوه متولد مشهد بود و زمان شهادت ۲۵ سال داشت. در پیرانشهر، حین عملیات کربلای ۲ به شهادت رسید، اما پیش از آن چند با تا یک قدمی شهادت رفته بود. اسفند ۱۳۶۱ در مهاباد گلوله‌ای به شکمش نشست، تابستان ۱۳۶۳ در دارلک شانه چپش جراحت عمیقی برداشت و بهمن همان سال در منطقه عملیاتی بدر ترکشی دست راست و سر او را زخمی کرد. همچنین اواخر سال بعد (سال ۱۳۶۴) در منطقه عملیاتی والفجر ترکش به صورتش گرفت و اواسط بهار ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی حاج عمران، از انفجار نارنجک مجروح شد. سرانجام در همین منطقه حاج عمران، در قله موسوم به قله ۲۵۱۹ بر اثر اصابت خمپاره‌ای که کنارش منفجر شد به شهادت رسید. آن زمان فرمانده تیپ شهدا بود و خودش همراه با نیروهایش وسط درگیری‌‌ها حضور داشت.
 
چند نفر سعی کرده بودند او را از حضور در خط نخست درگیری‌ها منع کنند، اما گفت «امروز با روزهای دیگر فرق می‌کند. من یک چیزهایی می‌دانم، یک چیزهایی هست. می‌دانم تردید هست. اگر آدم، خودش جلو باشد و یک‌ وقت مسأله‌ای پیش آمد، می‌تواند هم پیش خدای خودش و هم پیش خلق خدا و...» جمله‌اش را تمام نکرد و از سنگر بیرون زد. بعد همراه با نیروهای گردان امام حسین(ع) راهی عملیات شد. این آخرین خاطره‌ای بود که از او ثبت شد و به یادگار ماند. خاطره فرماندهی که در مواجهه با سختی‌ها و تردیدها پا پس نمی‌کشد و پیشاپیش نیروهایش به دل مخاطره می‌زند.

فهرست کوچکی از کتاب‌ها با موضوع زندگی و شهادت شهید محمود کاوه

 

درباره شهید کاوه چند عنوان کتاب، عموماً با محوریت خاطراتش تألیف و منتشر شده است که از در ادامه به نام شماری از آن‌ها اشاره می‌کنیم. کتاب «حماسه کاوه» خاطراتی است از زندگی و روحیات این فرمانده دلیر و مسئولیت‌پذیر، که تصویری از او در زندگی و در جنگ به خواننده عرضه می‌کند. «حماسه کاوه» نوشته حمیدرضا صدوقی است و به همت انتشارات ستاره‌ها منتشر شده است. کتاب «من کاوه هستم» (کاری از علی‌اکبر مزدآبادی، انتشارات یا زهرا) نیز موضوع و مضمونی مشابه با «حماسه کاوه» دارد و در آن خاطراتی از زندگی این شهید، در سال‌های پیش و پس از انقلاب مرور می‌شود و گوشه‌هایی از جنگ تحمیلی با محوریت شهید کاوه را روایت می‌کند. همچنین می‌توان از «رد خون روی برف» کاری از فرهاد خضری و نیز جلد ششم از مجموعه یادگاران «کتاب کاوه‏» نوشته کوروش علیانی نام برد. هر دو کتاب از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شده‌اند.‏ در ادامه به مرور خاطراتی جالب از این سردار شهید می پردازیم.

روایت شجاعت مثال زدنی شهید کاوه

 

در بخشی از کتاب «حماسه کاوه» می‌خوانیم:

تازه رفته بودم سقّز. چیزهایی دربارۀ آن جا شنیده بودم که: «بدون اسلحه‌کسی حق نداره تو شهر رفت و آمد بکنه، شهر پر از ضدانقلابه، تا فرصت‌دستشون بیاد به صغیر و کبیر رحم نمی‌کنن و از این حرف ها.»

یک شب توی اتاق نشسته بودم که صدای تیراندازی بلند شد، ممتد به‌صورت پی در پی، قطع هم نمی‌شد. ناگهان یکی دوید تو محوطه و داد زد: «همه بیاین بیرون، سریع! سریع!»

ریختیم تو میدان صبحگاه و به خط شدیم. مسئول مخابرات که صحبت‌می‌کرد، فهمیدیم به ژاندارمری حمله کرده‌اند، درخواست فوری داشتند برای کمک. می‌گفت: «تو ژاندارمری اسلحه و مهمات زیادی هست، اگرسقوط کنه، همه‌اش دست ضدانقلاب می‌افته.»

کاوه خودش با فرمانده ژاندارمری صحبت کرد. می‌خواست موقعیت‌دقیق آن ها و ضدانقلاب را بداند. وقتی صحبتش تمام شد رو کرد به ما و گفت: «این طور که من فهمیدم احتمال خطر زیاده، اگر کسی هست که احساس‌ترس می‌کنه از همین جا برگرده.

لحن صحبتش کاملاً جدی و مصمّم بود. ادامه داد: «من این برگشتن را ترس نمی‌دونم، عین شجاعته، بهتر از اینه که وسط درگیری مشکلی برامون‌درست کنه.»

همه به هم نگاه می‌کردیم، کسی از صف خارج نشد، چند لحظه بعد کاوه دستور حرکت داد. تو مدت کمی خودمان را به محل درگیری رساندیم. نیروها چند گروه شدند، زیر نظر محمود با یک حرکت حساب شده، دشمن‌را دور زدیم و پشت سرش موضع گرفتیم. شروع کردیم به ریختن آتش‌شدید و مداوم. وقتی دیدند از پشت بهشان تیراندازی می‌شود، تازه فهمیدندکه محاصره شده‌اند. فکرش را هم نمی‌کردند که به این سرعت غافلگیرشوند. بچه‌های ژاندارمری گویی جان تازه‌ای گرفته بودند. آن ها از رو به رو تیراندازی می‌کردند، ما از پشت. ضدانقلاب وقتی رو دست خورده‌است‌کشته‌هایش را گذاشت و فرار کرد.

کاوه میدونه چکار می‌کنه...

 

در بخش دیگری از کتاب «حماسه کاوه» می‌خوانیم: سلیم محمدی بلدچی ما بود. کاوه پشت سرش می‌رفت و من و یک گروهان نیرو هم دنبال شان‌. هدف، روستای کلای نوکان بود. طبق اخباری که دست ما رسیده بود، صد نفر از نیروهای زبده ضد انقلاب جمع شده بودند آنجا و آماده  یک عملیات همه جانبه بودند. کاوه چند نفر را فرستاد تا آنها را دور بزنند و از پشت، راه شان را ببندند.

بنا شد ما هم از روبه رو بزنیم به آنها‌. نرسیده به روستا، از دره قاسم گرانی کشیدیم بالا. هنوز تو سینه کش کوه بودیم که با صدای بلند به ما ایست دادند. به کاوه گفتم: «کمین! »
 
بلافاصله ما را گرفتند به رگبار. فوراً کشیدیم بالا و روی تپه درازکش شدیم‌. هر چه دور و برم را نگاه می‌کردم، اثری از ضد انقلاب نبود. لابه لای درخت‌ها و پشت صخره‌ها مخفی شده بودند. به سختی می‌شد تشخیص داد کجا موضع گرفته اند. ما فقط صدای تیراندازی‌های شان را می‌شنیدیم و فحش‌ها و ناسزاهایی که به ما می‌دادند. نه می‌شد جلو رفت و نه می‌شد عقب کشید، در هر دو صورت خطرناک بود و تلفات می‌دادیم‌.

آن تپه، تپه صافی بود. نه درختی داشت و نه صخره ای که بشود در پناه آن سنگر گرفت‌. به هر کس نگاه می‌کردی، نگرانی تو نگاهش موج می‌زد، ولی کاوه خونسرد بود. او بدون توجه به نگرانی بچه‌ها فقط می‌گفت: «هیچ کس حق نداره تیراندازی کنه! »

تیراندازی نکردن ما خیلی برایش مهم بود، چون مدام روی آن تأکید می‌کرد. بالاخره دستور داد که هر کس برای خودش سنگری درست کند. همان جا با سنگ و کلوخی که از اطراف جمع کردیم، سنگری ساختیم‌.
 
همه چیز به نفع ضد انقلاب بود. تنها امتیازی که ما داشتیم، این بود که کاوه با ما بود و همه از او حرف شنوی داشتند. فکرم را به کاوه گفتم: «این شاید تاکتیک است که با تیراندازی‌های بی هدف سرمان را گرم کنند تا یک گروه از پشت به ما حمله کنند.»

گفت: «ضد انقلاب فکرش به این چیزها نمی‌رسه.‌»
یواش یواش شک افتاد تو دلم. با خود گفتم: «این چه وضعیه ؟ چرا کاوه همه  ما را زیر این همه تیر و گلوله نشانده ؟»
سلیم را صدا کردم و با ناراحتی گفتم: «من که سر درنمی آرم سلیم. دارن ما رو می‌زنند، آن وقت کاوه می‌گه دست نگه دارید! »

سلیم، نگاه معنی داری به من کرد و خاطر جمع گفت: «کاوه می‌دونه داره چه کار می‌کنه.‌»

پایان پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: شهید کاوه دفاع مقدس مشهد کردستان حماسه کاوه شهید کاوه ضد انقلاب

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۲۵۲۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آیین «زنگ سپاس معلم» در مشهد برگزار شد

به گزارش قدس خراسان به نقل از اداره روابط عمومی استانداری خراسان رضوی، یعقوبعلی نظری سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت طی آیین زنگ سپاس معلم که در هنرستان کار و دانش جمال نصیرزاده مشهد برگزار شد، اظهار کرد: این موجب افتخار است که در این مدرسه حضور پیدا کنم و یادی کنیم از همه کسانی که در گذشته هم مشغول تعلیم بودند، هم معلمانی که مشغول تلاش بودند و تمام کسانی که در اینجا علم آموختند.

استاندار خراسان رضوی افزود: هفته گرامیداشت معلم را محضر معلمان عزیز تبریک می‌گویم و از تلاش‌ها و زحمات آنان در نقاط مختلف استان، صمیمانه قدردانی می‌کنم. 

وی با اشاره به خاطرات دوران تحصیل خود تصریح کرد: از سال ۵۴ تا سال ۵۸ در همین مدرسه و در رشته علوم تجربی تحصیل می‌کردم. بر این اساس سال ۵۶ در همین مدرسه با انقلاب آشنا شدم. 

نظری ادامه داد: تعداد شهدایی که این مدرسه تقدیم انقلاب کرده است را نمی‌توان دقیق گفت اما یکی از شهدای انقلاب در این مدرسه شهید جهانگیر نارنجی است که ما در یک میز با یکدیگر مشغول تحصیل بودیم و ایشان با توجه به فعالیت‌هایی که داشت و رفاقت صورت گرفته، موجب آشنایی بیشتر من با انقلاب شد.

استاندار خراسان رضوی تاکید کرد: بعد از انقلاب شهید نارنجی وارد جهاد شد و در دفاع مقدس هم نهایتا به شهادت رسید. باید گفت انشاء‌هایی که این شهید بزرگوار در این مدرسه می‌خواند فوق العاده موثر در شکل‌گیری فکر و نگاه دانش‌آموزان بود.

وی با بیان اینکه اوایل مهر سال ۵۷ در محوطه این مدرسه شعارهای انقلابی آغاز شد، یادآور شد: پس از تعطیلی کلاس‌ها و مدرسه، راهپیمایی‌های انقلابی آغاز گردید که نهایتا منجر به پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی شد.

نظری خطاب به دانش‌آموزان اظهار کرد: شما دانش آموزان با توجه به خون‌های با برکت شهدای انقلاب اسلامی، این مسیر را ادامه خواهید داد و برخلاف سخنان معاندین و دشمنان این ملت؛ مسیر انقلاب اسلامی در حال طی شدن است و قله‌های افتخار را در همه ابعاد ان‌شاءالله طی خواهیم کرد.‌ همچنین مشکلات و مسائل اقتصادی با استحکام پایه‌های علمی و مباحث زیرساختی حل خواهد شد و شاهد خواهیم بود که گذشته افتخار آمیز این ملت، مردم و این معلمان عزیز به آینده منور ختم خواهد شد. لذا این امر موجب افتخار ایران اسلامی خواهد بود.

دیگر خبرها

  • کنگره ۵۵۳۰ شهید کردستان سال ۱۴۰۵ برگزار می‌شود
  • چاپ سوم «سیطره» در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود
  • پدر طلبه شهید همایون معدنی به فرزند شهیدش پیوست
  • رونمایی از کتاب «جنبش علوی، هجرت رضوی» در مشهد
  • آیین «زنگ سپاس معلم» در مشهد برگزار شد
  • نواخته شدن زنگ سپاس معلم در مشهد
  • آغاز طرح انسداد مرزهای شرقی کشور
  • هیئت انتخاب رویداد استارت‌آپی فیلمنامه‌نویسی مشخص شدند
  • نامگذاری اداره تأسیسات آب شرب مشهد به نام سرلشکر شهید فلاحی
  • «تاریخ تحلیلی پوستر انقلاب» بر اساس کتاب شهید آوینی بررسی شد